چپ و چالش‏های آن!
شباهنگ راد شباهنگ راد

هر زمان‏که جنبش‏های اعتراضی پای به مسیر سکوت و سردی می‏گذارد، فعالیت اپوزیسیون خارج از کشور هم رو به انجماد می‏رود. دنیا وارونه شده است و بالطبع تعابیر و تفاسیر و مضامین وظایف کمونیستی هم دگرگونه شده است. روز و روزگاری، نگاه مردم به فعالیت اپوزیسیون و نیروهای کمونیستی – انقلابی بود و از تحرک آنان دل‏خوش و بهره می‏گرفت و امروزه، سازمانِ مدعی پیشاهنگی و احزاب کمونیستی چشم به راه بپاخاستن مردم علیه‏ی رژیم جمهوری اسلامی‏اند و دارند از اعتراض و تحرک آنان قوت می‏گیرند. براستی که از منظر مارکسیست – لنینیستی کدامین‏یک صحیح‏ست و می‏بایست نقش محرک و هدایت کننده‏ی مبارزات ضد سرمایه‏داری در داخل ایران را بر عهده گیرد و مهمتر از همه‏ی این‏ها عاقبت و سر انجام چنین نگاهی چیست؟

 

گفته‏اند و بدرست هم گفته‏اند که پاسخ صحیح را می‏توان در طرح صحیح سئوال یافت و طبعاً ثمربخشی و هدف‏مندی انقلاب را هم می‏بایست با برنامه‏های‏اش، و با رهبری آن سنجید. نمی‏توان در شرایط حاکمیت ناصحیح ایده و فقدان رهبری سالم بر جنبش‏های اعتراضی، سر انجام مثبتی را انتظار داشت. نه توقعات بی‏جا باید داشت و نه بیهوده مبلغ انتظارات بنادرست بود. محتوا و بسترهای هر حرکتی را باید باز شناخت و دانست که چگونه و در کدام مکان فعالیتی و یا این‏که با کدام نگاه و منفعتی می‏توان ایده‏های کمونیستی - انقلابی را به سر منزل مقصود رساند و جامعه و هزاران بلایای سیاسی – اجتماعی را از شر ظالمان نجات داد. اوضاع زندگی توده‏های محروم و به تبع‏ی آن اوضاع چپ و اپوزیسیون ایران بسیار وخیم‏تر از آن‏چیزی‏ست که بتوان با قلم و زبان از در توضیح آن‏ها بر آمد. اغراق و "کم لطفی" را به کنار نهیم و به واقعیات امروزی یکایک سازمان‏ها و احزاب بی‏محتوا و غیر مسئول نگاهی بی‏اندازیم، آن‏وقت در جمع‏بندمان و در ارائه‏ی واقعیات، نه خطا خواهیم کرد و نه به خطا خواهیم رفت.

 

دقت آن‏چنانی نیاز ندارد تا به اوضاع کنونی پی بُرد. فقط می‏بایست از دریچه‏ی کشف حقایق و خارج از چشم‏داشت‏های سیاسی فردی - سازمانی به دنیا نگریست و از اغراق و گنده‏گوئی‏ها بدور شد؛ گنده‏گوئی‏هائی که در این جنبش بوفور یافت می‏شود و همه بدرجات متفاوت به این درد دچاراند و با شتاب هر چه بیشتری دارند محتوا و پایه‏های کار کمونیستی را سست، و هم‏چنین مضامین انقلابی را به گونه‏ای دیگر تعریف می‏نمایند. به‏عنوان مثال در شرایط بی ثباتی و در هم ریخته‏گی سازمان‏های کمونیستی، نمی‏توان و صحیح نیست تا سخنی از اتحاد فیمابین آنان به‏میان آورد؛ چرا که هرگونه اتحادی مستلزم پیش‏زمینه‏ها و پیش‏شرط‏هاست و مهمتر از آن می‏بایست در خدمت به پاسخ‏گوئی معضلات طبقاتی درون جامعه باشد. بنابراین سازمانی‏که غرق در بحران و بی ثباتی‏ست و فاقد پائین‏ترین انسجام سیاسی – تشکیلاتی و ارتباط با جنبش‏های اعتراضی درون جامعه است؛ حزب کمونیستی‏ای که دعواهای‏اش در خدمت به تمایلات حقیر شخصی‏ست، و یا اپوزیسیونی که به بالا چشم دوخته است، چگونه می‏تواند اعتراضات کارگری – توده‏ای را به‏جلو سوق دهد و بدنباله‏ی آن، سیاست اتحاد با نیروهای کمونیستی و انقلابی را در پیش گیرد؟ حزب و سازمانی که ندانم‏کار و به سکتاریسم مزمنی دچار گردیده است و یا این‏که برنامه‏های‏اش کمترین هم‏خوانی‏ای با جایگاه فعالیتی و پراتیک‏شان ندارد و با روح انتقادپذیری و حقیقت‏جوئی فاصله گرفته است، چگونه می‏تواند نیروهای گسترده‏تر و آن‏هم تنوع نظرات را در درون خود بگنجاند؟

 

مسلم است‏که پاسخ‏گوئی به معضلات عدیده‏ی درون جامعه به بُرش مبارزانی، جسارت انقلابی و تحرک سازمانیافته‏ی کمونیستی نیازمند است و متأسفانه چپ ایران در موقعیت رادیکالیزه نمودن جنبش‏های اعتراضی، افزایش و بالا آوردن انرژی‏های ساکت و تلف شده نیست و حباب‏اش دارد با هر تلنگری، می‏ترکد. روز به روز اوضاع جامعه و زندگی مردم سرتاسر جهان و مردم ایران دارد وخیم‏تر می‏شود و کسی نیست تا بداد آنان برسد؛ روز به روز سرمایه‏داران بین‏المللی و رژیم‏های وابسته به آنان دارند بر تعرض خود می‏افزایند و هیچ جریان و یا سازمان کمونیستی‏ای سد کننده‏ی سیاست‏های رو به جلوی آنان نیست. حاکمان و ظالمان جوامع‏ی بشری را به اضمحلال کامل کشانده‏اند و ابعاد ناهنجاری‏ها به بالاترین حد ممکنه‏ی خود رسیده است و کسی پاسخ‏گوی آن نیست.

براستی که این سئوال مطرح است، مسئول بخشی از حال امروزی‏مان کیست؟ جدا از پذیرفتن و آگاه بودن به ماهیت کثیف سرمایه‏داران بین‏المللی و رژیم‏های وابسته‏ای هم‏چون جمهوری اسلامی که بانی و مسبب اصلی بدبختی و دربدری و فقر و فلاکت میلیاردها انسان محروم‏اند، چپ و خلاصه همه‏ی ماها، تا چه اندازه مولد این‏روزها و روزهائیم؟ آیا می‏خواهیم بدانیم آن‏چه را که گفته‏ایم، بکار بسته‏ایم و آن‏چه را که بدان باور داریم و مبلع آنیم، در جهت آن گام بر ‏داشته و بر می‏داریم؟ آیا هم‏چنان بر این باوریم که تعاریف و باروهای‏مان کاملاً منطبق بر بزرگان انقلاب و هم‏ردیف با آرمان مارکسیست – لنینیستی و برنامه‏های چیده شده‏ی‏مان – بوده - می‏باشد؟ و ...

 

کمی از موضوع دور شویم و از منظری دیگر واقعیات را مورد کنکاش قرار دهیم. نظر بر آن است‏که همواره و همیشه جنبش‏های اعتراضی دو سر دارد. یک‏سر آن کارگران و زحمت‏کشان‏اند و سر دیگر آن، به نماینده‏گان سیاسی آن‏ها مربوط می‏شود. اوّلی بسته به زمانه و موقعیت زیستی و امنیتی در مقابل دشمنان خود قد علم می‏نماید و تا جائی به پیش می‏رود که حاضر به جان‏فشانی تا سر حد مرگ می‏باشد. در تاریخ و در جوامع‏ی بشری از این‏دست فداکاری‏ها و خیزش‏های مردمی فراوان‏اند و هر یک بنوبه‏ی خود و به‏عناوین متفاوت سرمشق و الگوی دیگران هم قرار گرفته‏اند. امّا متأسفانه سوی دیگر آن، در خواب عمیقی فرو رفته است و کاملاً و با دست خود، خود را خلع سلاح مبارزاتی نموده است و نگاه‏اش به‏مانند بعضاً اعتراضات، توهم‏زا، مخدوش کننده‏ی صفوف طبقات انقلابی، تطهیر چهره و ماهیت عناصر خائن و ضد انقلاب، مبالغه‏آمیز، بد اندیش و کج فهم از تئوری‏ست و هم‏چنین چشم به بالا دوخته است.

 

به‏عنوان نمونه اخیراً بی بی سی مناظره‏ای را به‏منظور "بجایی" و "بررسی" مبارزۀ مسلحانه در اوائل قیام 57 ترتیب داده است که دو تن از دعوت شونده‏گان آن، حسن بهزاد از سازمان اقلیت و دیگری فرخ نگهدار بود.  فارغ از ماهیت، جایگاه و نظر بی بی سی پیرامون جنبش‏های اعتراضی و کمونیستی، آن‏چه در این‏جا مهم می‏باشد استحاله‏ی جریاناتی هم‏چون اقلیت و گردش نظری آن پیرامون ماهیت افرادی هم‏چون اکثریت و فرخ نگهدار است. شکی در آن نیست که بی بی سی از کدهای معینی پیروی می‏نماید و در خلاف خط و خطوط مردم و هم‏چنین مخالف سرسخت آرمان کمونیستی‏ست.

بنابراین و با علم به چنین واقعیاتی لازم است تا سازمان مدافع‏ی منافع‏ی توده‏های محروم به این سئوال پاسخ دهد که شرکت و پاسخ‏گوئی به دعوتِ بنگاه‏های سراسر جهل و وابسته به سرمایه‏های بین‏المللی، و هم‏چنین مجادله‏ی نظری و یا انتخاب دیالوگ با جریان‏هایی هم‏چون اکثریت و فرخ نگهدار – و آن‏هم در شرایط بی‏ثباتی و بی‏عملی مفرط چپ - در خدمت به کدام منافع و منفعت است و چه کسانی از بازی ساخته و پرداخته‏ی بی بی سی، پیروز بدر خواهند آمد. به هرحال ایراد کار چندگانه است و هدف فعلی پرداختن به ماهیت بی بی سی و متعاقباً فرخ نگهدار و نتایج ماحصله از آن نیست، بلکه تشریح و روشن نمودن فضای اپوزیسیون و چپ ایرانی‏ست که دارند گام به‏گام از مواضع‏ی پیشین خود پس می‏کشند و مبلغ ایده‏های انحرافی، وارونه جلوه دادن اندام نحیف این و آن عنصر خائن و ضد انقلاب و هم‏چنین کتمان حقایق خودی‏ و برگرداندن نظر و نگاه کمونیست‏های صدیق اواخر و اوائل دهه‏ی چهل و پنجاه پیرامون مبارزه مسلحانه‏اند.

 

در تدوام چنین اوضاع تأسف‏بار و بی‏عملی‏هاست‏که فریبرز سنجری هم دارد، در مصاحبه‏ای‏ با رادیو همراه و در پاسخ به سئوال کننده مبنی بر اینکه "چرا چریکها در زمان شاه مبارزه مسلحانه می‏کردند و پیگیر بودند و حالا چرا نمی‏کنند" می‏گوید: «مشکلی ندارم در پاسخ گوئی به این مساله، البته اون کسانی‏که این سوال را می‏کنند باید شرایطی رو که بعد از یورش‏های جمهوری اسلامی به همه سازمان‏های سیاسی به کل جنبش انقلابی مردم ایران رخ داد را در نظر بگیرند. در فاصله سال 60 تا 68 تقریبا همه سازمان‏های انقلابی به وحشیانه‏ترین شکلی سرکوب شدند از جمله چریکهای فدائی خلق و بیشترین مراکز رهبری و تجمع این سازمان‏ها در کردستان متمرکز شد و بعد هم با یورش جمهوری اسلامی به کردستان هم، دیگه امکان فعالیت در اونجا وجود نداشت و اکثرا در خارج متمرکز شدند. به هر حال این واقعیتیه که سرکوب جمهوری اسلامی تونسته یک شکافی ایجاد کنه بین اون فعالیت‏های سازمان‏های سیاسی با زمینه اجتماعی شون و این دردیه که این تشکیلات هم از اون در رنج و عذابه و همواره تلاش‏هاش اینه که بتونه به شکلی بر این مشکل فائق بیاید که خوب هر وقت بتونه بدون شک یک موقعیت دیگه‏ای رو پیدا می‏کنه و فعالیت‏هائی رو می‏تونه در دستور کار خودش قرار بده که بش اشاره شد».

و یا این‏که «مصطفی هجری دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران در گفت‏و‏‏گو با "پروسس ‌آنلاین" انگلستان اعلام می‏نماید که در صورت تظاهرات و قیام مردم در شهرهای کردستان ایران، نه تنها باید این قیام مورد حمایت قرار بگیرد بلکه باید منطقه‌ی پرواز ممنوع در آسمان کردستان ایران جهت هرگونه حمله‌ی تلافی‌جویانه از جانب حکومت مرکزی، برقرار شود».

 

البته که حساب آخری را باید از آن دو جدا نمود. آخری دارد از دریچه‏ی راست اپوزیسیون که مدت‏هاست درمانده و کاملاً استحاله یافته و چشم به بزرگان سرمایه دوخته است، سخن می‏گوید و آن دو (اقلیت و "چریکها") به اصطلاح دارند از دریچه‏ی چپِ، چپ سخن می‏گویند. اقلیت با "استفاده" از میدیای امپریالیستی در کنار یکی از مخرب و منفورترین عنصر نشسته است و به قول خویش دارد "آقای" نگهدار را به چالش می‏کشد، بدون این‏که بداند و یا این‏که بخواهد بفهمد که جنبش کمونیستی ایران هیچ‏گونه مدارا، سازش، مناظره و یا مبارزه‏ی ایدئولوژیکی را با جریاناتی هم‏چون حزب توده و اکثریت برسمیت نمی‏شناسد و حساب‏شانرا با حساب نیروها و عناصر انقلاب مجزا می‏نماید.

جدا از برداشت‏ها و ارزیابی‏های اقلیت، باید اشاره نمود که قبول چنین نشست و برخاستن‏هایی، یک پیام روشن را بدنبال داشت و آن این است‏که اقلیت جهت راه را، عوضی انتخاب نموده است و خط روشنی بر سیاست انتقاد و وحدت در درون جنبش‏های کمونیستی – انقلابی کشیده است و به تبع‏ی آن دارد، زمینه‏ی راهِ گفتمان و ارتباط آن‏طرفی‏ها، با این طرفی‏ها را هموارتر می‏سازد و هم‏چنین دارد مناظره با فرخ نگهدار را به‏عنوان متد پذیرفته شده‏ی کمونیستی، به جامعه و نسل جوان امروزی تحویل می‏دهد؛ در حالی‏که فرخ نگهدار و دیگر همراهان‏اش باید تحت هر شرایطی طرد و افشاء شوند و سیاست چپ سالم و پیگیر در مقابل چنین عناصرئی، سیاست انتقاد و اتحاد و یا هدایت آنان به "راه راست" نیست. به بیانی صریح‏تر نشستن بر سر یک میز با افرادی هم‏چون فرخ نگهدار که بانی کُشتار صدها کمونیست و مبارز در درون زندان‏های جمهوری اسلامی‏ست، چیزی جز، اغتشاش صفوف طبقات انقلابی و انتخاب سیاست دوستی، با هم‏کاران سرمایه و جانیان نیست. دریابیم که وارونه‏گی‏ها تا به کجاها پیش رفته است که در این‏میان یکی هم‏چون اقلیت دارد سیاست هم‏زیستی و هم‏مدارائی با اکثریت را تبلیغ و پی می‏گیرد و دیگری - هم‏چون فریبرز سنجری - دارد تفاوت کارکرد چپ امروزی و جریان خودی با کمونیست‏ها و چریکهای گذشته را، نه در بی جسارتی کمونیستی امروزی‏شان بلکه در سرکوب فزاینده‏ی رژیم جمهوری اسلامی توضیح می‏دهد!!

 

چه کسی می‏تواند چنین نظرات بغایت پس‏رونده را به پای آرمان کمونیستی و ایده‏ی ظفرنمون تئوری مبارزه‏ی مسلحانه بنویسد؟ چه کسی‏ست که نداند و یا این‏که نخوانده باشد که چریکهای اواخر و اوائل دهه‏ی چهل و پنجاه، مبارزه‏ی مسلحانه‏ی خود را در شرایطی آغاز نمودند که بر فضای جامعه‏ی‏مان سرکوب شدید و خفقاقِ حاکم بود و کمونیست‏ها فاقد کمترین ارتباط با زمینه‏های اجتماعی‏شان بودند؟ چه کسی‏ست که نداند رژیم شاهنشاهی فرمان مبارزه‏ی مسلحانه و جواز, در دست گیری سلاح را برای مخالفین خود صادر ننموده است؟!

پرسشی که به ذهن می‏رسد فهم این موضوع‏ست که مگر شاه زمینه‏ی فعالیت سامان‏های کمونیستی را فراهم نموده بود؟ مگر پی‏گیری آن رفقا به این دلیل بود که با زمنیه‏های اجتماعی‏شان ارتباط داشتند؟ مگر جامعه فارغ از دیکتاتوری و بگیر و به بند کمونیست‏ها و مبارزین بود و مردم آزادانه حق اعتراض داشتند؟ دستگیری‏های فله‏ای و مثله نمودن بدن کمونیست‏ها و مبارزین در درون سیاه‏چال‏ها، مبین این حقیقت است‏که رژیم شاهنشاهی به‏مانند همه‏ی رژیم‏های سرکوب‏گر و وابسته، هدف و نیت‏اش پایداری و قوام بخشیدنِ مناسبات سرمایه‏داری و قلع و قمع هرگونه جوشش و تحرک کمونیستی – انقلابی در درون جامعه بود. صدها سند سرکوب و تعرض ارگان‏های مخوف رژیم شاهنشاهی به تجمعات ابتدائی کمونیست‏ها و مبارزین موجود است که دارد خلاف جمع‏بند فریبرز سنجری را نشان می‏دهد. بی تردید چنین نظراتی کتمان حقایق است و کمترین ربطی به آرمان چریکهای اواخر دهه‏ی چهل ندارد. این‏ها، وارونه جلوه دادن اوضاع جامعه‏ی آن‏زمان و تحریف تئوری ظفرنمون مبارزهی مسلحانه و هم‏چنین لاپوشانی و ناپیگیری به بی‏عملی امروزی چپ‏ها و خودی‏ست. به عبارتی حقیقی‏تر نیروی مسلح دهه‏ی چهل، قصد و مقصودش پاسخ‏گوئی به مسائلی هم‏چون، بی جوششی مبارزاتی، بی ارتباطی با پایگاه اجتماعی و ایجاد شکاف در درون طبقات حاکم و شکستن ترس و تسلیم طلبی، بی تحرکی و آن‏هم در دوران سرکوب شدید رژیم شاهنشاهی و امثالهم بوده است.

 

مازاد بر این‏ها کدام دوره از تاریخ را می‏توان شاهد گرفت که حاکمان اجازه‏ی فعالیت‏های مسلحانه علیه‏ی طبقه‏ی خودی را صادر نمودند؟ و امّا و در عوض و به اندازه‏ی کافی سند و مدرک وجود دارد تا این واقعیات را به اثبات برساند که کار بست سلاح از زمره سیاست‏های بدیهی رژیم‏های سرکوب‏گر و سراسر خشن و عریان است؛ هم‏چنین به اندازه‏ی کافی جوامع‏ی بشری شاهد بوده‏اند که رژیم‏هایی از نوع رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی بدون کُشت و کُشتار کمونیست‏ها و مبارزین و قلع و قمع جنبش‏های اعتراضی یک‏لحظه قادر به دوام – نبوده و – نمی‏باشند. بی دلیل هم نبوده است که سازمان کمونیستی آن‏زمان، راه و چاره‏ی کار را در اتخاذ سیاست و تعرض مقابله‏ای جستجو نمود. در حقیقت انتخاب مبارزه‏ی مسلحانه از جانب سازمان‏ها و نیروهای کمونیستی ریشه در اختناق و خفقاقی – داشته و - دارد که رژیم سراپا مسلح، مولد آن می‏باشد. با این اوصاف جریان مدافع‏ی مبارزه‏ی مسلحانه هیچ‏وقت و هرگز در انتظار نخواهد نشست و چشم براه فرمان کار بست سلاح از جانب حاکمان نیست و با پراتیک خود بر تمامی توهمات و انتظارات بی‏جا، خط بطلان خواهد کشید و راه بسیج و تمام کننده‏ی مبارزه را در مقابل میلون‏ها انسان رنج‏دیده قرار خواهد داد. آن رفقا به این دلیل پیگیر بودند که هر آن‏چه را که بدان باور داشتند در عمل به کار می‏بستند و بی‏گمان ناپیگیری چپ خارج از کشوری - و آن‏هم با هر گرایش و تفکری -، ریشه در بی باوری‏شان دارد. بیهوده نیست که تکالیف فعالیتی دارد متفاوت نوشته می‏شود.

 

به هرحال و با وجود چنین فاکتورهای روشنی آیا محق‏ایم، این‏گونه جمع‏بندی نمائیم که اپوزیسیون ایران، از چپِ، چپ آن گرفته تا راستِ، چپ آن، متوهم و بی‏عمل است و آگاهانه و یا ناآگاهانه دارند به تطهیر این و آن و به تحریف تئوری نوین انقلاب می‏پردازند؟ آیا می‏توانیم بگوئیم که در انتظار نشسته‏اند و بدنبال ایجاد "فرصت"ها و "فرمان" مبارزه‏ی مسلحانه از جانب گرداننده‏گان کنونی جهان و نظام‏های امپریالیستی‏اند؟ آیا می‏توانیم به این اشاره نمائیم که به‏خیال خود می‏خواهند در فردای بعد از "تغییرات"، بر وظایف "عملی" خود سرعت بخشند و کارگران را حول سیاست‏ها و برنامه‏های "پرولتری"شان بسیج و متشکل نمایند؟! دهه‏هاست که، مردم در صحنه‏اند و سردمداران رژیم را کلافه نموده‏اند و در عوض، سازمان‏ها و احزاب کمونیستی سه دهه‏ای‏ست که در سکوت عجیب و غریبی بسر می‏برند و دارند با شتاب هر چه بیشتری روند استحاله، انشقاق و دفع نیرو را سپری می‏کنند و یا بقول خویش دارند "یک‏دست‏تر" و "منسجم‏تر" می‏شوند!!

 

تفاوت بسیار زیادی‏ست مابین جنبش‏های اعتراضی با فعالیت‏های چپ. اعتراضات کارگری – توده‏ای من‏حیث‏المجموع سرزنده و دائمی‏ست؛ امّا تحرک اپوزیسیون سرد و بی‏روح‏ست. مردم رژیم را دارند به چالش می‏کشند و در عوض سازمان‏های "پیشرو" و "پیشاهنگ" نظاره‏گر تحرکات اعتراضی‏اند. در درون، گرایشات متفاوت کارگری برای دست‏یابی به مطالبات پایمال شده‏ی‏شان در یک صف‏اند و در مقابل سازمان‏های کمونیستی خارج از کشور پراکنده‏اند. اگر نخواهیم بگوئیم که تفاوتِ نگاه‏ها از زمین تا آسمان نیست، امّا و به جرأت می‏توان گفت که بسیار و بسیاران‏اند. آیا عدم بردباری، ناشکیبائی و خودخواهی‏های سازمانی – تشکیلاتی را در این روز و روزگار، نمی‏توان به‏عنوان ملاک و سند قضاوت خود قرار داد و اعلان نمود که اپوزیسیون خارج از کشور با حمل و تداوم چنین سیاست‏ها و رفتارهایی، آماده‏ی پیشبرد پائین‏ترین کار جمعی در خارج از کشور نیست؟ آیا نمی‏توان واقعیات را شاهد گرفت و اشاره نمود که ما شاهد وحدت و ائتلاف اقشار متفاوت در درون جامعه‏ایم و من‏حیث‏المجموع آن‏ها و علی‏رغم همه‏ی اختلاف منافع و سلیقه‏ها در کنار هم قرار گرفته و می‏گیرند و در مقابل، نیروهای موجود خارج از کشور در فکر اعمال "اتوریته"ی سازمانی – حزبی به دیگر جریانات، سازمان‏ها و افرادند؟ آیا نمی‏توانیم اعلان نمائیم، به‏همان میزانی که بر میزان صبوریت، متانت و تفاهمات اقشار ستم‏دیده‏ی درون جامعه افزوده می‏گردد به‏میزانی وسیع‏تر دارد، بر خودخواهی‏های سیاسی – تشکیلاتی این "سازمان" و آن "سازمان"، و یا این "حزب" و آن "حزب" افزوده می‏گردد؟ آنقدر سند و مدرکِ توهین و تحقیر و بزرگ‏بینی و پرخاش‏گری و بی نزاکتی، به این و به آن وجود دارد که اشاره به همه‏ی آن‏ها، روزها و ماه‏ها وقت می‏گیرد؛ آنقدر افراد را با رفتارها و کج‏اندیشی‏های‏شان از میدان بدر کرده‏اند که توضیح همه‏ی آن‏ها زمان‏گیر خواهد بود؛ آن‏چنان تخم بدبینی و بدخواهی‏ای پاشیده‏اند که رفع آن‏ها نیاز به زمان توأم با فعالیت‏های جدی و عملی دارد. چه انسان‏ها و کمونیست‏های شریفی در این سی سال و اندی، جوانی و عمر خود را برای تحقق آرمان والای کارگران و زحمت‏کشان گذشته‏اند و در شرایط فعلی با یأس و ناامیدی نظاره‏گر آینده‏ی نامعلوم خویش‏اند. براستی آیا – و جدا از ایرادات و ناپیگیری‏های فردی -، بانی بخشی – تاکید می‏کنم فقط بخشی – از بروز چنین وضعیتی، به سازمان‏ها و احزاب کمونیستی بر نمی‏گردد و نمی‏توان به‏همان میزان، سیاست‏ها و اعمال‏شانرا به چالش کشید؟ آیا نمی‏توان بدان اشاره نمود و سئوال کرد که برای چه آمده‏اند و کار و بارشان در خدمت به کدام منفعت و منافع است و قصد تغییر کدام مکان، و زندگی چه طبقه‏ای را دارند؟

 

به کجراه نرویم و معیار قضاوت خود را نه بر گفته‏ها بلکه بر واقعیات و کارکردها، استوار سازیم تا کمی آسان‏تر به کنه مسئله پی ببریم. شکی در آن نیست که تغییر هر جامعه، سازمان‏دادن و رادیکالیزه نمودن هر جنبش اعتراضی‏ای، با حضور و دخالت‏گری فعال کمونیست‏ها مربوط می‏باشد و هر زمان‏که جریان و یا حزب کمونیستی‏ای ار این دو مفوله فاصله گیرد، ثمره‏ای، برای جنبش‏های انقلابی در بر نخواهد داشت. این گفته خلاف آرمان کمونیستی نیست و چه خوب دیده‏ایم که تاکنون و چگونه یک سر جنبش، به راه و وظایف خود پای‏بند بود، و سر دیگر آن در حال و هوای خود است و قصد تصفیه حساب‏های سیاسی – تشکیلاتی با خود را ندارد. نمی‏دانیم که کدام شرایط و یا این‏که چه زمانی باید فرا برسد تا آنان بخود آیند و حرکت خود را نه بر اساس منافع‏ی خشک و بی‏مایه‏ی سازمانی – حزبی بلکه در چهارچوبه‏ی منفعتی گسترده‏تر و عمومی‏تر انقلاب سازمان دهند؟ تا چه زمان کارگران و زحمت‏کشان و جوانان می‏بایست در انتظار حامیان و مدعیان خود به نشیند و مهمتر از همه‏ی این‏ها، ارمغان و دستآوردهای کمونیست‏های سه دهه‏ی اخیر به نسل امروزی چیست؟ الگوها کدام‏اند و تفاوت گذشته‏گان با مدعیان کنونی در چیست؟

 

یک چیز را می‏توان بخوبی از هم تمیز داد و جای هیچ‏گونه شک و شبهه، و انکاری را برای کسی باقی نمی‏گذارد، که رفتار و کردار کمونیست قبل از سه دهه‏ی گذشته با کمونیستِ مدعی برقراری جامعه‏ی عاری از ظلم و ستم امروزی، بسیار و بسیار متفاوت است؛ یک چیز را می‏توان تشخیص داد و آنرا در جمع‏بند‏های خود گنجاند که باورهای گذشته‏گان در عمل مورد آزمایش قرار می‏گرفت و نادرستی‏ها به کنار گذاشته می‏شد و با دشمنان طبقاتی کارگران و زحمت‏کشان، همان‏گونه‏ای برخورد می‏شد که مستحق آنان بود؛ یک چیز را می‏توان با صراحت تمام اعلان نمود که صبر و شکیبائی و مبارزه با مخالفین درونی و در میان جنبش‏های انقلابی، اصولی، منطقی و وحدت‏طلبانه بود و در عوض و امروزه، کمی و کاستی‏ها و نادرستی نظرات، اصلاً و ابداً مورد رد واقع نمی‏شود و هم‏چنین مبارزه با دشمنان و حاکمان زورگو با آرمان و افکار سازمان‏ها و احزاب بیگانه شده است، و موضوع وحدت و برخورد اصولی و کمونیستی با مخالفین درون سازمانی و جنبش، تحقیر کننده، طرد کننده، تخریبی و سکتاریستی‏ست. این دو افکار و دو کارکرد به‏عینه قابل رویت می‏باشد. مگر بی‏دلیل است‏که سرمایه علی‏رغم بحران دائم‏التزایدش هم‏چنان دارد بر استثمار و سرکوب میلیادرها انسان تداوم می‏بخشد و با موانع‏ی جدی‏ای رو در رو نیست؟ اوضاع فعلی، وخیم و موقعیت چپ شکننده است و باید دانست که اگر، روز و روزگاری در درون جامعه تغییر و تحولاتی بوقوع پیوست را نه می‏توان به حساب فعالیت اپوزیسیون خارج از کشور گذاشت و نه می‏توان به‏معنای تغییر زندگانی وخیم میلیون‏ها انسان محروم تلقی نمود، بلکه فقط و فقط می‏بایست آنرا در چهارچوبه‏ی تقسیم‏بندی‏های جهان سرمایه‏داری و تغییر آرایش در درون رژیم‏های وابسته به آنان و به‏منظور پیشبرد درارمدت‏تر منافع‏ی ظالمان تعریف نمود.

 

دنیا و بویژه منطقه‏ی خاورمیانه در این سه دهه و به اندازه‏ی کافی شاهد عقب‏نشینی چپ‏ها و از این‏دست تجارب منفی‏ست و جابه‏جائی‏های اخیر هم گواه این ایده است‏که کاروان سرمایه در این‏جا و در آن‏جا هم‏چنان در حرکت‏اند و در پی نقشه‏ی شومی دیگر علیه‏ی مردم محروم این جامعه و آن جامعه‏اند و دارند گام به‏گام سیاست‏های بغایت سودجویانه‏ی خود را به پیش می‏برند و روز به روز فضای جامعه را تنگ و تنگ‏تر می‏نمایند؛ فضائی که مطئمناً همه‏ی ماها، در "غبطه"‏ی حال و روز، امروزی‏مان خواهیم نشست. متأسفانه این اوضاع, دردناکی‏ست که جهان بشری با آن رو در روست و این‏ها فراز و نشیب‏هایی‏ست که میلیاردها انسان محروم جهان با آن مواجه‏اند و طبعاً بدون عروج، و بدون بالا آمدن چپ جدی و عمل‏گرا، جوامع‏ی طبقاتی و از جمله جامعه‏ی ایران از شر هزاران مصائب و مشکلات دست‏ساز سرمایه‏داران جانی رهائی نخواهند یافت.

 

 

11 مه 2012

22 اردیبهشت 1391


May 13th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي